مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۹۳۷

۱

از بهر مرغ خانه چون خانه‌ای بسازی

اشتر در او نگنجد با آن همه درازی

۲

آن مرغ خانه عقل است و آن خانه این تن تو

اشتر جمال عشق است با قد و سرفرازی

۳

رطل گران شه را این مرغ برنتابد

بویی کز او بیابی صد مغز را ببازی

۴

از ما مجوی جانا اسرار این حقیقت

زیرا که غرق غرقم از نکته مجازی

۵

من هیکلی بدیدم اسرار عشق در وی

کردم حمایل آن را از روی لاغ و بازی

۶

تا شد گرانترک شد آن هیکل خدایی

تا برنتابد آن را پشت هزار تازی

۷

شد پرده‌ام دریده تا پرده‌ها بسوزم

از آتشی که خیزد در پرده حجازی

۸

چون عشق او بغرد وین پرده‌ها بدرد

با شمس حق تبریز در وقت عشقبازی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1698
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1076

نظرات

user_image
همایون
۱۴۰۲/۰۵/۰۹ - ۲۰:۵۰:۰۳
عشق از آن معنی هاست که همه فکر می‌کنند آنرا میدانند مثل زمان  در حالیکه هیچ از آن نمیدانیم چون اصلن فهمیدنی نیست و آنچه فهمیدنی نیست هرگز در ذهن ما جای نمیگیرد جلال دّین میگوید من خودم هم عشق را شوخی میگرفتم و همیشه آنچه از عشق میدانم مجازی است و نمیتوان آموزش داد چون عشق همواره بزرگ و بزرگ تر می‌شود  و حد و اندازه ندارد هرچه نصیب ما می‌شود پرده ای است که بدرد دریدن میخورد و پرده ای دیگر جای آنرا می‌گیرد  بسیار زیبا، با عشق همه چیز دگرگون می‌شود و اصلن در خانه ای که برای چیزی ساخته شده نمی گنجد  باور این حقیقت خود قدم اول در عشق است  و یافتن آن دوست که با او این راه را بروی قدم دوم