مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۹۳۹

۱

ما را مسلم آمد هم عیش و هم عروسی

شادی هر مسلمان کوری هر فسوسی

۲

هر روز خطبه‌ای نو هر شام گردکی نو

هر دم نثار گوهر نی قبضه فلوسی

۳

عشقی است سخت زیبا فقری است پای برجا

بر آسمان نهی پا گر دست این دو بوسی

۴

جانی است چون چراغی در زیر طشت قالب

کرد به پیش نورش خورشید چاپلوسی

۵

صد گونه رخت دارد صد تخت و بخت دارد

تختش ز رفعت آمد نی تخت آبنوسی

۶

رختش ز نور مطلق در تخته جامه حق

نی بارگیر سیسی نی جامه‌های سوسی

۷

از ذوق آتش دل وز سوزش خوش دل

آتش پرست گشتم اما نیم مجوسی

۸

روزی دو همره آمد جان غریب با تن

چون مرغزی و رازی چون مغربی و طوسی

۹

پرویزن است عالم ما همچو آرد در وی

گر بگذری تو صافی ور نگذری سبوسی

۱۰

هر روز بر دکان‌ها بازار این خسان بین

ای خام پیش ما آ کتان ماست روسی

۱۱

بشکن سبوی قالب ساغر ستان لبالب

تا چند کاسه لیسی تا کی زبون لوسی

۱۲

دستور می‌دهی تا گویم تمام این را

تا شرق و غرب گیرد اقبال بی‌نحوسی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1699
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1076

نظرات

user_image
مجید امیری مندی
۱۳۹۲/۰۲/۲۷ - ۱۳:۴۴:۳۹
اشتباهروزی دو همره آمد جان غریب با تنچون مرغزی و رازی چون مغربی و طوسیدرستچون مروزی و رازی چون مغربی و طوسی