مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۹۶۰

۱

رقصان شو ای قراضه کز اصل اصل کانی

جویای هر چه هستی می‌دانک عین آنی

۲

خورشید رو نماید وز ذره رقص خواهد

آن به که رقص آری دامن همی‌کشانی

۳

روزی کنار گیری ای ذره آفتابی

سر بر برش نهاده این نکته را بدانی

۴

پیش آردت شرابی کای ذره درکش این را

خوردی و محو گشتی در آفتاب جانی

۵

شد ذره آفتابی از خوردن شرابی

در دولت تجلی از طعن لن ترانی

۶

ما میوه‌های خامیم در تاب آفتابت

رقصی کنیم رقصی زیرا تو می‌پزانی

۷

احسنت ای پزیدن شاباش ای مزیدن

از آفتاب جانی کو را نبود ثانی

۸

مخدوم شمس دینم شاهنشهی ز تبریز

تسلیم توست جان‌ها ای جان و دل تو دانی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1712
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1084

نظرات

user_image
ا.م.
۱۳۹۴/۰۳/۱۲ - ۰۷:۱۲:۳۳
فرهنگ فارسی معین(قُ ض ) [ ع . قراضة ] (اِ.) 1 - براده های فلز که هنگام تراشیدن می ریزد. 2 - هرچیزی که از شکل درآمده و خراب شده باشد.
user_image
نادر..
۱۳۹۷/۱۱/۳۰ - ۱۰:۰۲:۵۱
احسنت! ای پَزیدنشاباش! ای مَزیدن...
user_image
بابک
۱۳۹۸/۱۱/۱۶ - ۰۳:۴۶:۱۹
کلّ ِ جهان ، در یک فـرد است ، هرانسانی، اصل معنا و غایتست این اندیشه ، میگوید که : در هر جزئی و در هر فردی ، کل هست . بدینسان هر جزئی و فردی ، به خودی خودش ، اصل معنا وغایت است . هیچ انسانی و جانی را نمی‌توان به کردار ابزار و وسیله ، برای رسیدن به غایتی ، یا برای بقای ِ کلـّی ، مانند ِ اجتماع ، یا امت ، یا ملت یا حزب یا طبقه.... ، بکار برد و قربانی کرد . این اندیشه میگوید که در هر ُخردی ، بزرگی هست . در هر دیدی ،و در نخستین لقیه ، ُکل بینش هست . در هر ذره ای و آذرخشی ، آفتابی (= کل روشنائی ) هست . در هر قطره ای ، دریا و سرچشمه هست . در هر قراضه ای و ذره ای ، کان= معدن= گنج = سرّ= کاریز= چشمه= فرهنگ هست . فقط هر ذره ای و هر قطره ای و هر فردی و هر دیدی ....، باید این کل ، این کان و سرچشمه و دریا را در خود، بجوید و بیرون آورد . اینست که جستجو و پژوهش و آزمایش ، مسئله بنیادی فرهنگ سیمرغی می‌گردد . هر انسانی باید به هفت خوان ِخود آزمائی برود ، تا به حقیقت ، تا به کان و فرهنگ و خدا و سرشاری و گنج نهفته بـرسد ، و تا پرهایش برای پرواز به معراج بینش بروید . جستجو ، رقصیدن بسوی بُن هست .