
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۹۶۶
۱
هر چند بیگه آیی بیگاه خیز مایی
ای خواجه خانه بازآ بیگاه شد کجایی
۲
برگ قفس نداری جز ما هوس نداری
یکتا چو کس نداری برخیز از دوتایی
۳
جان را به عشق واده دل بر وفای ما نه
در ما روی تو را به کز خویشتن برآیی
۴
بگذر ز خشک و از تر بازآ به خانه زوتر
از جمله باوفاتر آخر چه بیوفایی
۵
لطفت به کس نماند قدر تو کس نداند
عشقت به ما کشاند زیرا به ما تو شایی
۶
گر چشم رفت خوابش از عاشقی و تابش
بر ما بود جوابش ای جان مرتضایی
۷
گر شاه شمس تبریز پنهان شود به استیز
در عشق او تو جان بیز تا جان شوی بقایی
تصاویر و صوت


نظرات