
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۹۷
۱
ای در غم تو به سوز و یارب
بگریسته آسمان همه شب
۲
گر چرخ بگرید و بخندد
آن جذبه خاک باشد اغلب
۳
از بس که بریخت اشک بر خاک
شد خاک ز اشک او مطیب
۴
از گریه آسمان درآمد
صد باغ به خنده مذهب
۵
من بودم و چرخ دوش گریان
او را و مرا یکیست مذهب
۶
از گریه آسمان چه روید
گلها و بنفشه مرطب
۷
وز گریه عاشقان چه روید
صد مهر درون آن شکرلب
۸
آن چشم به گریه میفشارد
تا بفشارد نگار غبغب
۹
این گریه ابر و خنده خاک
از بهر من و تو شد مرکب
۱۰
وین گریه ما و خنده ما
از بهر نتیجه شد مرتب
۱۱
خاموش کن و نظاره میکن
اندر طلب جهان و مطلب
تصاویر و صوت


نظرات
ناپیدا
ناپیدا
ناپیدا