مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۹۷۸

۱

ای دل ز بامداد تو بر حال دیگری

وز شور خویش در من شوریده ننگری

۲

بر چهره نزار تو صفرای دلبری است

تا خود چه دیده‌ای که ز صفراش اصفری

۳

ای دل چه آتشی که به هر باد برجهی

نی نی دلا کز آتش و از باد برتری

۴

ای دل تو هر چه هستی دانم که این زمان

خورشیدوار پرده افلاک می‌دری

۵

جانم فدات یا رب ای دل چه گوهری

نی چرخ قیمت تو شناسد نه مشتری

۶

سی سال در پی تو چو مجنون دویده‌ام

اندر جزیره‌ای که نه خشکی است و نی تری

۷

غافل بدم از آن که تو مجموع هستیی

مشغول بود فکر به ایمان و کافری

۸

ایمان و کفر و شبهه و تعطیل عکس توست

هم جنتی و دوزخ و هم حوض کوثری

۹

ای دل تو کل کونی بیرون ز هر دو کون

ای جمله چیزها تو و از چیزها بری

۱۰

ای رو و پشت عالم در روی من نگر

تا از رخ مزعفر من زعفران بری

۱۱

طاقت نماند و این سخنم ماند در دهان

با صد هزار غم که نهانند چون پری

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1722
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1090

نظرات

user_image
بابک
۱۳۹۸/۱۱/۰۷ - ۰۳:۲۶:۰۲
دل ، آشیانه سیمرغ یا هما ، و جگر ، جایگاه بهمن ، بُن کل کون بود که در دل، نخستین تابش خود را داشت ، از این‌رو نیز بهمن ، جام گیتی نما خوانده می‌شد، که در بُن هر انسانی هست ، و بهمن ، اصل آبستنی و اصل فرشکرد در کل هستی است . اینها در فرهنگ ایران ، تشبیهات و همانندیها نبودند ، بلکه ، بهمن و هما در هر انسانی و هر جانی بودند . این‌که سیمرغ (ارتا فرورد) و آرمئتی با هم، تخم گیتی را می‌سازند، بدین معنی نبود که در یک آغاز زمانی (= ازل)، چنین تخمی از آمیزش این دو بوده است، بلکه بدین معنی بود که در هر جانی و در هر انسانی، این آمیزش سیمرغ (هما) با آرمئتی، همیشه، روی می‌دهد. آن‌چه آسمان (سیمرغ یا ارتا فرورد) یا زمین (آرمئتی) نامیده می‌شود، فقط نامیست که به مجموعه این جان‌ها، در یک جان ( جانا) داده می‌شود. هر جانی و هر انسانی از هم‌آغوشی و عشق این دو بهم، هست، و در اثر فرشکرد زنجیرهای، تداوم دارد.