
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۰
۱
ای فصل باباران ما برریز بر یاران ما
چون اشک غمخواران ما در هجر دلداران ما
۲
ای چشم ابر این اشکها میریز همچون مشکها
زیرا که داری رشکها بر ماه رخساران ما
۳
این ابر را گریان نگر وان باغ را خندان نگر
کز لابه و گریه پدر رستند بیماران ما
۴
ابر گران چون داد حق از بهر لب خشکان ما
رطل گران هم حق دهد بهر سبکساران ما
۵
بر خاک و دشت بینوا گوهرفشان کرد آسمان
زین بینوایی میکشند از عشق طراران ما
۶
این ابر چون یعقوب من وان گل چو یوسف در چمن
بشکفته روی یوسفان از اشک افشاران ما
۷
یک قطرهاش گوهر شود یک قطرهاش عبهر شود
وز مال و نعمت پر شود کفهای کف خاران ما
۸
باغ و گلستان ملی اشکوفه میکردند دی
زیرا که ابریق از پگه خوردند خماران ما
۹
بربند لب همچون صدف مستی میا در پیش صف
تا بازآیند این طرف از غیب هشیاران ما
تصاویر و صوت


نظرات
ستاره سادات . پیغمبری
محسن
خاطره
امین کیخا
امین کیخا
کوروش ایرانی اصل
احمد
نینا باوند
کامبیز
محمد حسن ارجمندی
نیما حبیب