مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۰۱۰

۱

روی من از روی تو دارد صد روشنی

جان من از جان تو یابد صد ایمنی

۲

آهن هستی من صیقل عشقش چو یافت

آینه کون شد رفت از او آهنی

۳

مرغ دلم می‌طپید هیچ سکونی نداشت

مسکن اصلیش دید یافت در او ساکنی

۴

ندْهد بی‌چشم تو چشم من آینگی

ندْهد بی‌روز تو روزن من روزنی

۵

چشم منش چون بدید گفت که نور منی

جان منش چون بدید گفت که جان منی

۶

صبر از آن صبر کرد شکر شکر تو دید

فقر از آن فخر شد کز تو شود او غنی

۷

گاه منم بر درت حلقهٔ در می‌زنم

گاه توی در برم حلقهٔ دل می‌زنی

۸

باد صبا سوی عشق این دو رسالت ببر

تا شوم از سعی تو پاک ز تردامنی

۹

هست مرا همچو نی وام کمر بستنی

هست تو را همچو نی وام شکر دادنی

۱۰

ای دل در ما گریز از من و ما محو شو

زانک بریدی ز ما گر نبری از منی

۱۱

دانه شیرین به سنگ گفت چو من بشکنم

مغز نمایم ولیک وای چو تو بشکنی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1743
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1103

نظرات