مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۰۱۵

۱

جان و جهان می‌روی جان و جهان می‌بری

کان شکر می‌کشی با شکران می‌خوری

۲

ای رخ تو چون قمر تک مرو آهسته تر

تا نخلد شاخ گل سینه نیلوفری

۳

چهره چون آفتاب می‌بری از ما شتاب

بوی کن آخر کباب زین جگر آذری

۴

یک نظری گر وفاست هم صدقات شماست

گر برسانی رواست شکر چنین توانگری

۵

تا جگر خون ما تا دل مجنون ما

تا غم افزون ما کسب کند بهتری

۶

شکر که ما سوختیم سوختن آموختیم

وز جگر افروختیم شیوه سامندری

۷

فاسد سودای تو مست تماشای تو

بوسد بر پای تو از طرب بی‌سری

۸

عشق من ای خوبرو رونق خوبان به تو

گاه شوی بت شکن گاه کنی آزری

۹

مستی از آن دید و داد شادی از آن بخت شاد

چشم بدت دور باد تا که کنی لمتری

۱۰

جانب دل رو به جان تا که ببینی عیان

حلقه جوق ملک صورت نقش پری

۱۱

از ملک و از پری چون قدری بگذری

محو شود در صفات صورت و صورتگری

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1747
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1105

نظرات

user_image
سندباد
۱۳۹۳/۰۹/۰۸ - ۰۵:۵۸:۰۲
وزن عروضی، مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن هست. مفتعلن مفاعلن اشتباه است.
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
افشین
۱۴۰۰/۰۴/۲۷ - ۰۵:۵۶:۵۲
به نظر میاید این شعر برای لحظه خاصی از حلول خداوند سروده شده. جایی که احساس می کند خداوند حضوری کوتاه خواهد داشت و قصد ترک کردن او را دارد. گویی به او می گوید آهسته تر برو و شتاب نکن اما سپاسگذار یک نظر او هم هست و آن را از صدقه او می داند. دو بیت آخر محشر است ابتدا می گوید با جان به دل رجوع کردن باعث دیدن عالم غیب و ملک و پری می شود اما قدری اگر از آن هم بالاتر روی صورت و صورتگری دیگر وجود ندارد بلکه صفات نیک هست که حضور دارند. شیوه سامندری: عقیده بر آن بود سمندر پس از سوختن در آتش از آن دوباره زمده خارج می شود. این شعر با خوانش بهمن شریف شنیدنیست. 
user_image
ملیکا رضایی
۱۴۰۰/۰۹/۰۷ - ۰۴:۲۹:۴۱
فکر کنم برای شمس هست ...چون اگر عشق خدای باشد از همان بیت اول و بیت آخر باید معلوم شود ولی همینکه بیت اول اینگونه گفته ناشن از شمس میدارد از نظرم ...