
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۰۱۷
۱
لاله ستانست از عکس تو هر شورهای
عکس لبت شهد ساخت تلخی هر غورهای
۲
مصحف عشق تو را دوش بخواندم به خواب
آه که چه دیوانه شد جان من از سورهای
۳
مشکل هر دو جهان آه چه حلوا شود
گر شکر تو شود مغز شکربورهای
۴
چهره چون آفتاب بر تن چون غوره تاب
تا بشود پرشکر در تن هر رودهای
۵
وا شدن از خویشتن هست ز ماسوره سهل
چونک سر رشته یافت خصم ز ماسورهای
۶
جسم که چون خربزهست تا نبری چون خورند
بشکن و پیدا شود قیمت لاهورهای
۷
آه که ندیدی هنوز بر سر میدان عشق
رقص کنان کلهها هر طرفی کورهای
۸
پیش طبیب دو کون رفتم بیمار عشق
نبض دلم میجهید در کف قارورهای
۹
گفتمش ای شمس دین مفخر تبریز آه
جز ز تو یابد شفا علت ناسورهای
تصاویر و صوت


نظرات
فرشاد عربی
فرشاد عربی
مجتبی
هنگامه حیدری