
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۰۲۵
۱
جای دگر بودهای زانک تهی رودهای
آب دگر خوردهای زانک گل آلودهای
۲
مست دگر بادهای کاحمق و بس سادهای
دل چه بدو دادهای رو که نیاسودهای
۳
گنج روان در دلت بر سر گنج این گلت
گیرم بیدیدهای آخر نشنودهای
۴
چیست سپیدی چشم از اثر نفس و خشم
چون پی دارو ز یشم سرمه دهی سودهای
۵
از نظر لم یزل دارد جانت تگل
پرتو خورشید را تو به گل اندودهای
۶
گنج دلت سر به مهر وین جگرت کان مهر
ای تو شکم خوار چند در هوس رودهای
۷
از اثر شمس دینست این تبش عشق تو
وز تبریزست این بخت که پروردهای
تصاویر و صوت


نظرات
نادر..
همایون