
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۰۲۶
۱
خیره چرا گشتهای خواجه مگر عاشقی
کاسه بزن کوزه خور خواجه اگر عاشقی
۲
کاش بدانستیی بر چه در ایستادهای
کاش بدانستیی بر چه قمر عاشقی
۳
چشمه آن آفتاب خواب نبیند فلک
چشمت از او روشنست تیزنظر عاشقی
۴
شیر فلک زین خطر خون شده استش جگر
راست بگویم مرنج سخته جگر عاشقی
۵
ای گل تر راست گو بر چه دریدی قبا
ای مه لاغرشده بر چه سحر عاشقی
۶
ای دل دریاصفت موج تو ز اندیشههاست
هر دم کف میکنی بر چه گهر عاشقی
۷
آنک از او گشت دنگ غم نخورد از خدنگ
ور تو سپر بفکنی سسته سپر عاشقی
۸
جملهٔ اجزای خاک، هست چو ما عشقناک
لیک تو ای روح ِپاکْ، نادرهتر عاشقی
۹
ای خرد ار بحریی دم مزن و دم بخور
چون هنرت خامشیست بر چه هنر عاشقی
تصاویر و صوت


نظرات
امید طبیبزاده
سعید