
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۰۲۸
۱
ای صنم گلزاری چند مرا آزاری
من چو کمین فلاحم تو دهیم سالاری
۲
چند مرا بفریبی هر چه کنی میزیبی
چند به دل آموزی مغلطه و طراری
۳
آن که از آن طراری باز بر او برشکنی
افتد و سودش نکند در دغلی هشیاری
۴
ساده دلی ساز مرا سوی عدم تاز مرا
تا رهم از لطف فنا زین قرح و زین زاری
۵
هر کی بگرید به یقین دیده بود گنج دفین
هر کی بخندد بود او در حجب ستاری
۶
من که ز دور آمدهام با شر و شور آمدهام
بازبنگشادهام این دان خبر سرباری
۷
بار که بگشاده شود از پی سرمایه بود
مایه نداری تو ولی خایه خود میخاری
۸
بس کن و بسیار مگو روی بدو آر بدو
مشتری گفت تو او سیر نه از بسیاری
تصاویر و صوت


نظرات
امید طبیبزاده
نادر..