
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۰۳۱
۱
خوشدلم از یار همچنانک تو دیدی
جان پرانوار همچنانک تو دیدی
۲
از چمن یار صد روان مقدس
در گل و گلزار همچنانک تو دیدی
۳
هر کی دلی داشت زین هوس تو ببینش
بی دل و بیکار همچنانک تو دیدی
۴
هر نظری کو بدید روی تو را گشت
خواجه اسرار همچنانک تو دیدی
۵
صورت منصور دانک بود بهانه
برشده بر دار همچنانک تو دیدی
۶
هست بر اومید گلستان تو جانها
ساخته با خار همچنانک تو دیدی
۷
عشق چو طاووس چون پرید شود دل
خانه پرمار همچنانک تو دیدی
۸
عشق گزین عشق بیحیات خوش عشق
عمر بود بار همچنانک تو دیدی
۹
در دل عشاق فخر و ملک دو عالم
ننگ بود عار همچنانک تو دیدی
۱۰
عشق خداوند شمس دین که به تبریز
جان کند ایثار همچنانک تو دیدی
تصاویر و صوت


نظرات