
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۰۴۰
۱
چه آفتاب جمالی که از مجره گشادی
درون روزن عالم چو روز بخت فتادی
۲
هزار سوسن نادر ز روی گل بشکفتی
هزار رسم دل افزا بدان چمن بنهادی
۳
هزار اطلس کحلی بنفشه وار دریدی
که پر و بال مریدی و جان جان مرادی
۴
در آن زمان که به خوبی کلاه عقل ربایی
نه عقل پره کاهست و تو به لطف چو بادی
۵
چه عقل دارد آن گل که پیش باد ستیزد
نه از نسیم ویستش جمال و نیک نهادی
۶
میی که کف تو بخشد دو صد خمار به ارزد
چگونه گیج نگردد سر وجود ز شادی
تصاویر و صوت


نظرات