
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۰۴۶
۱
چو صبحدم خندیدی در بلا بندیدی
چو صیقلی غمها را ز آینه رندیدی
۲
چه جامهها دردادی چه خرقهها دزدیدی
چه گوشها بگرفتی به عیش دان بکشیدی
۳
چه شعلهها برکردی چه دیکها بپزیدی
چه جسها بگرفتی چه راهها پرسیدی
۴
ز عقل کل بگذشتی برون دل بدمیدی
گشاد گلشن و باغی چو سرو تر نازیدی
۵
اگر چه خود سرمستی دهان چرا بربستی
قلم چرا بشکستی ورق چرا بدریدی
۶
چه شاخهها افشاندی چه میوهها برچیدی
ترش چرا بنشستی چه طالب تهدیدی
تصاویر و صوت


نظرات