مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۰۵۵

۱

بیا بیا که نیابی چو ما دگر یاری

چو ما به هر دو جهان خود کجاست دلداری

۲

بیا بیا و به هر سوی روزگار مبر

که نیست نقد تو را پیش غیر بازاری

۳

تو همچو وادی خشکی و ما چو بارانی

تو همچو شهر خرابی و ما چو معماری

۴

به غیر خدمت ما که مشارق شادیست

ندید خلق و نبیند ز شادی آثاری

۵

هزار صورت جنبان به خواب می‌بینی

چو خواب رفت نبینی ز خلق دیاری

۶

ببند چشم خر و برگشای چشم خرد

که نفس همچو خر افتاد و حرص افساری

۷

ز باغ عشق طلب کن عقیده شیرین

که طبع سرکه فروشست و غوره افشاری

۸

بیا به جانب دارالشفای خالق خویش

کز آن طبیب ندارد گریز بیماری

۹

جهان مثال تن بی‌سرست بی‌آن شاه

بپیچ گرد چنان سر مثال دستاری

۱۰

اگر سیاه نه‌ای آینه مده از دست

که روح آینه توست و جسم زنگاری

۱۱

کجاست تاجر مسعود مشتری طالع

که گرمدار منش باشم و خریداری

۱۲

بیا و فکرت من کن که فکرتت دادم

چو لعل می‌خری از کان من بخر باری

۱۳

به پای جانب آن کس برو که پایت داد

بدو نگر به دو دیده که داد دیداری

۱۴

دو کف به شادی او زن که کف ز بحر ویست

که نیست شادی او را غمی و تیماری

۱۵

تو بی‌ز گوش شنو بی‌زبان بگو با او

که نیست گفت زبان بی‌خلاف و آزاری

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1772
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1120

نظرات

user_image
Firat
۱۳۹۳/۰۳/۲۰ - ۱۰:۱۴:۲۵
Selam,I was wondering why it readsتو بی‌ز گوش شنو and notتو بی‌ گوش شنوWhat is the purpose of the ز between بی‌ andگوش? Thanks.
user_image
شهلا
۱۳۹۶/۰۷/۱۴ - ۱۷:۲۵:۳۹
برای رعایت وزن و زیبایی شعر از طرف شاعری چیره دست
user_image
مسعود ف
۱۳۹۸/۰۹/۰۴ - ۱۱:۱۲:۰۶

پاسخ firat سلام.تو بدون اینکه از راه گوش بشنوی درک کن ز در واقع از راه بوده است. از طریق .Qulak yolundan esitme گوش خر بفروش و دیگر گوش خرکاین سخن را در نیابد گوش خر