مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۰۶۴

۱

ز بامداد دلم می‌پرد به سودایی

چو وام دار مرا می‌کند تقاضایی

۲

عجب به خواب چه دیده‌ست دوش این دل من

که هست در سرم امروز شور و صفرایی

۳

ولی دلم چه کند چون موکلان قضا

همی‌رسند پیاپی به دل ز بالایی

۴

پرست خانه دل از موکل عجمی

که نیست یک سر سوزن بهانه را جایی

۵

بهانه نیست وگر هست کو زبان و دلی

گریز نیست وگر هست کو مرا پایی

۶

جهان که آمد و ما همچو سیل از سر کوه

روان و رقص کنانیم تا به دریایی

۷

اگر چه سیل بنالد ز راه ناهموار

قدم قدم بودش در سفر تماشایی

۸

چگونه زار ننالم من از کسی که گرفت

به هر دو دست و دهان او مرا چو سرنایی

۹

هوس نشسته که فردا چنین کنیم و چنان

خبر ندارد کو را نماند فردایی

۱۰

غلام عشقم کو نقد وقت می‌جوید

نه وعده دارد و نه نسیه‌ای و نی رایی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1778
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1124

نظرات

user_image
امین افشار
۱۳۹۴/۰۵/۲۳ - ۱۶:۳۸:۴۹
درود بر خوانندهصفرا: مجازاً به معنی تندی .موکل [ م ُ وَک ْ ک َ ] (ع ص ): کسی که کار و بار به وی سپرده باشند و گماشته و وکیل . || محافظ و نگهبان . مأمور. کارگزار. گماشته . گماشته شده . آنکه برای اجرای دستور و انجام دادن کاری مأموریت داشته باشد. || رقیب . حفیظ. نگاهبان . گماشته . رقیب . نگهبان . مراقب:در باغ عهد جای تماشا نماند از آنک :صد خار را موکل یک ورد کرده اند.خاقانی .عجمی: آنکه سخن پیدا گفتن نتواند. مجازا به معنی نادان؛ غافل:بردی دل من ای جان! چون با تو کنم دعوی؟ خود را عجمی سازی، انکار کنی حالی .عطار.
user_image
نادر..
۱۳۹۶/۱۱/۲۶ - ۱۴:۰۹:۲۳
غلام عشقم، کاو نقد وقت می‌جوید..