مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۰۶۷

۱

تو در عقیله ترتیب کفش و دستاری

چگونه رطل گران خوار را به دست آری

۲

به جان من به خرابات آی یک لحظه

تو نیز آدمیی مردمی و جان داری

۳

بیا و خرقه گرو کن به می فروش الست

که پیش از آب و گلست از الست خماری

۴

فقیر و عارف و درویش وانگهی هشیار

مجاز بود چنین نام‌ها تو پنداری

۵

سماع و شرب سقاهم نه کار درویش‌ست

زیان و سود کم و بیش کار بازاری

۶

بیا بگو که چه باشد الست عیش ابد

ملنگ هین به تکلف که سخت رهواری

۷

سری که درد ندارد چراش می‌بندی

چرا نهی تن بی‌رنج را به بیماری

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1780
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1125

نظرات

user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۲/۱۱/۱۱ - ۰۴:۵۱:۳۱
باسلام  دوستان عزیز کسی لطف کنه معنی دقیق بیت اول را برای من توضیح بده ممنونم . عقیله به چه معنایی بکار رفته .
user_image
رسول خلیفه
۱۴۰۳/۰۷/۰۵ - ۲۲:۰۹:۳۶
در ادامه و در بیت دوم میگوید من نمیخواهم  این ایدئولوژی ها  را از تو بگیرم ولی به جان من تو یک لحظه این اندیشه ها را فرو بریز و دست از زیرکی و به کار گرفتن تمام هوش در وام گرفتن و مانند لباس هماهنگ و همرنگ کردن این ایدئولوژی و انتقال مانند طوطی و ارائه آن بدون فهم دست بردار   از این تفکرات خوش آب و رنگ را تمام و کمال فراموش کن و بیا یک لحظه بر برگرد به خودت و این قالب های فکری را به الست بسپار و اگر چیزی نیافتی باز برگرد به همان قالبها و ایدئولوژی ها ، مهمترین اصل تویی فقط تویی اول تویی آخر تویی... به خودت و اصل خودت رجوع کن.