
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۰۷۰
۱
اگر به خشم شود چرخ هفتم از تو بری
به جان من که نترسی و هیچ غم نخوری
۲
اگر دلت به بلا و غمش مشرح نیست
یقین بدانک تو در عشق شاه مختصری
۳
ز رنج گنج بترس و ز رنج هر کس نی
که خشم حق نبود همچو کینه بشری
۴
چو غیر گوهر معشوق گوهری دانی
تو را گهر نپذیرد ازانک بدگهری
۵
وگر چو حامله لرزان شوی به هر بویی
ز حاملان امانت بدانک بو نبری
۶
پسند خویش رها کن پسند دوست طلب
که ماند از شکر آن کس که او کند شکری
۷
ز ذوق خویش مگو با کسی که همدل نیست
ازانک او دگرست و تو خود کسی دگری
تصاویر و صوت


نظرات