مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۰۸

۱

خوابم ببسته‌ای بگشا ای قمر نقاب

تا سجده‌های شکر کند پیشت آفتاب

۲

دامان تو گرفتم و دستم بتافتی

هین دست درکشیدم روی از وفا متاب

۳

گفتی مکن شتاب که آن هست فعل دیو

دیو او بود که می‌نکند سوی تو شتاب

۴

یا رب کنم ببینم بر درگه نیاز

چندین هزار یا رب مشتاق آن جواب

۵

از خاک بیشتر دل و جان‌های آتشین

مستسقیانه کوزه گرفته که آب آب

۶

بر خاک رحم کن که از این چار عنصر او

بی دست و پاتر آمد در سیر و انقلاب

۷

وقتی که او سبک شود آن باد پای اوست

لنگانه برجهد دو سه گامی پی سحاب

۸

تا خنده گیرد از تک آن لنگ برق را

و اندر شفاعت آید آن رعد خوش خطاب

۹

با ساقیان ابر بگوید که برجهید

کز تشنگان خاک بجوشید اضطراب

۱۰

گیرم که من نگویم آخر نمی‌رسد

اندر مشام رحمت بوی دل کباب

۱۱

پس ساقیان ابر همان دم روان شوند

با جره و قنینه و با مشک پرشراب

۱۲

خاموش و در خراب همی‌جوی گنج عشق

کاین گنج در بهار برویید از خراب

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 220
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 150
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات