مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۰۸۶

۱

شبی که دررسد از عشق پیک بیداری

بگیرد از سر عشاق خواب بیزاری

۲

ستاره سجده کند ماه و زهره حال آرد

رها کن خرد و عقل سیر و رهواری

۳

زهی شبی که چنان نجم در طلوع آید

به روز روشن بدهد صفات ستاری

۴

ز ابتدای جهان تا به انتهای جهان

کسی ندید چنین بی‌هشی و هشیاری

۵

تو خواه برجه و خواهی فروجه این نبود

کی زهره دارد با آفتاب سیاری

۶

طمع مدار که امشب بر تو آید خواب

که برنشست به سیران خدیو بیداری

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1793
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1133

نظرات

user_image
پریسا
۱۳۸۷/۱۲/۱۶ - ۱۶:۰۷:۵۳
ضمن عرض ادب و احترام، لازم دانستم موردی را در این غزل زیبا ذکر نمایمدر بیت دوم : مصرع دوم از همان بیترها کند خرد و عقل ، سیر و رهواریبایستی صحیح باشد.
user_image
رسته
۱۳۸۷/۱۲/۱۷ - ۰۲:۴۳:۳۳
در
پاسخ به خانم پریسا لازم دیدم عرض کنم که بیت دوم مصرع دوم مطابق نسخه ی فروزانفر همچنان است که در گنجور است:" رها کن خرد و عقل سیر و رهواری"
user_image
همایون
۱۳۹۶/۱۰/۰۵ - ۱۵:۲۵:۳۹
بنظرمی آید که حق با خانم پریسا باشد وزن شعرو معنی نیز این را می گوید عشقی که جلال دین از آن سخن می گوید یک نوع بیداری است و از یک روزی سخن میگوید که نه شبی دارد و نه خوابی و نه خورشیدی از یک دگرگونی کامل سخن می رود و بار ها در غزل ها شب و ماه و زهره و طرب و بیخوابی تکرار شده استسراسر زندگی همان شبی است که پیک بیداری ممکن است بیایدو انسان دیگر مثل گذشته اش نیست و این همان عدم است که تفاوت آن با مرگ مثل طلوع است با غروب چنین کاری با عقل و خرد جور در نمی آید و در مدار علم و دانش نیستشبی که غم گذشته و بیم آینده در آن نباشد تنها با عشقی که جلال دین یافته است و همواره مژده آن را به ما می دهد فرا می رسد