
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۱۰
۱
بازآمد آن مهی که ندیدش فلک به خواب
آورد آتشی که نمیرد به هیچ آب
۲
بنگر به خانه تن و بنگر به جان من
از جام عشق او شده این مست و آن خراب
۳
میر شرابخانه چو شد با دلم حریف
خونم شراب گشت ز عشق و دلم کباب
۴
چون دیده پر شود ز خیالش ندا رسد
احسنت ای پیاله و شاباش ای شراب
۵
دریای عشق را دل من دید ناگهان
از من بجست در وی و گفتا مرا بیاب
۶
خورشیدروی مفخر تبریز شمس دین
اندر پیش دوان شده دلهای چون سحاب
تصاویر و صوت


نظرات
همایون