مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۱۰۷

۱

میان تیرگی خواب و نور بیداری

چنان نمود مرا دوش در شب تاری

۲

که خوب طلعتی از ساکنان حضرت قدس

که جمله محض خرد بود و نور هشیاری

۳

تنش چو روی مقدس بری ز کسوت جسم

چو عقل و جان گهردار، وز غرض عاری

۴

مرا ستایش بسیار کرد و گفت:« ای آن

که در جحیم طبیعت چنین گرفتاری

۵

شکفته گلبن جوزا برای عشرت تست

تو سر به گلخن گیتی چرا فرود آری

۶

سریر هفت فلک تخت تست اگرچه کنون

ز دست طبع، گرفتار چار دیواری

۷

کمال جان چو بهایم ز خواب و خور مطلب

که آفریده تو زین‌سان نه بهر این کاری

۸

بدی مکن که درین کشت زار زود زوال

به داس دهر همان بدروی که می‌کاری

۹

پی مراد چه پویی به عالمی که در او

چو دفع رنج کنی جمله راحت انگاری؟!

۱۰

حقیقت این شکم از آز پر نخواهد شد

اگر به ملک همه عالمش بیانباری

۱۱

گرفتمت که رسیدی بدانچ می‌طلبی

ولی چه سود از آن، چون بجاش بگذاری؟!

۱۲

شب جوانیت ای دوست چون سپیده دمید

تو مست، خفته و آگه نه‌ای ز بیداری

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1844
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1208

نظرات

user_image
حسن آقا
۱۳۹۱/۰۷/۱۳ - ۲۱:۴۸:۵۶
لطفاَ تصحیح فرماید بیت یازدهم مصراع اول ؛ گرفتمت که رسیدی ...
user_image
مسلم آقاصفری
۱۳۹۹/۱۲/۱۳ - ۰۳:۱۰:۲۶
سلام مصراع دوم ازبیت پنجم سئوالی که علامت سئوال نداردوابیات 9و11سئوالی نیست ولی علامت سئوال دارد