مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۱۰۸

۱

به دست هجر تو زارم تو نیز می‌دانی

طمع به وصل تو دارم، تو نیز می‌دانی

۲

چو در دل آمد عشق تو و قرار گرفت

نماند صبر و قرارم، تو نیز می‌دانی

۳

نهفته شد گل و بلبل پرید از چمنم

به درد خستهٔ خارم، تو نیز می‌دانی

۴

به ناله باز سپیدم به سان فاخته شد

به کوهسار چو سارم، تو نیز می‌دانی

۵

انار بودم خندان، بر آن عقیق لبت

کنون چو شعلهٔ نارم، تو نیز می‌دانی

۶

انار عشق تو بوده‌ست شمس تبریزی

که برد بر سر دارم، تو نیز می‌دانی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1845

نظرات

user_image
سید سالار احمدی ح ن
۱۳۹۱/۱۰/۰۹ - ۱۷:۱۷:۵۲
کسی اگر سعی کنه این بزرگ مرد پارس بشناسه قطعأ زندگانی و زندگی کردن برای او معنی تازه برای خواهد گرفت...((التماس دعا برای شهدا و تمام آنهایی که دستشان از این دنیا کوتاه است))
user_image
هوشنگ
۱۳۹۱/۱۰/۱۸ - ۰۲:۲۵:۳۷
ممنون از دوستداران عرفا
user_image
کورش
۱۳۹۵/۰۹/۱۵ - ۰۲:۵۰:۰۷
درودها جسارتامصرع اول بیت دوم خارج از وزن است"چودر دل آمد عشق تو و قرار گرفت"مثلا میتواند"چو در دل آمد و عشقت به دل قرار گرفت"بر وزنمفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلنزنده باشید و سرفراز