
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۱۰۹
۱
کالی تیشبی آپانسو، ای افندی چلبی
نیمشب بر بام مایی، تا کرمی طلبی
۲
گه سیهپوش و عصا، که منم کالویروس
گه عمامه و نیزهٔ که غریبم عربی
۳
هرچه هستی ای امیر، سخت مستی شیرگیر
هر زبان خواهی بگو، خسروا شیرین لبی
۴
ارتمی آغاپسو، کایکاپر ترا
نور حقی یا حقی، یا فرشته یا نبی
۵
چون غم دل میخورم، رحم بر دل میبرم
کای دل مسکین چرا در چنین تاب و تبی
۶
دل همیگوید که:« تو از کجا من از کجا
من دلم تو قالبی، رو همیکن قالبی
۷
پوستها را رنگها، مغزها را ذوقها
پوستها با مغزها کی کند هم مذهبی؟»
۸
کالی میرا لییری، پوستن کالاستن
شب شما را روز شد، نیست شبها را شبی
۹
اشکلفیس چلپی، انپا پیسوایلادو
سردهی کن لحظهٔ، زانک شیرین مشربی
۱۰
من خمش کردم، مرا بیزبان تعلیم ده
آنچ ازو لرزد دل مشرقی و مغربی
تصاویر و صوت

نظرات
محمد رضا