
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۱۱۴
۱
عشق تو خواند مرا کز من چه میگذری
نیکو نگر که منم آن را که مینگری
۲
من نزل و منزل تو من بردهام دل تو
که جان ز من ببری والله که جان نبری
۳
این شمع و خانه منم این دام و دانه منم
زین دام بیخبری چون دانه میشمری
۴
دوری ز میوه ما چون برگ میطلبی
دوری ز شیوه ما زیرا که شیوه گری
۵
اندر قیامت ما هر لحظه حشر نوست
زین حشر بیخبرند این مردم حشری
۶
ارواح بر فلکاند پران به قول نبی
ارواح امتنانی طائر خضری
۷
ز آن طالب فلکند کز جوهر ملکند
انظر الی ملک فی صورت البشری
۸
این روح گرد بدن چون چرخ گرد زمین
فالجسم جامده و الروح فی السفری
۹
زین برجها بگذر چون همپر ملکی
و اطلع علی افق کالشمس و القمری
تصاویر و صوت


نظرات
..