
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۱۲۲
۱
الا میر خوبان هلا تا نرنجی
بهانه نگیری و از ما نرنجی
۲
توی یار غارم امید تو دارم
که سر را نخارم نگارا نرنجی
۳
تو جانان مایی تو خاصان مایی
ز هر جا برنجی از اینجا نرنجی
۴
توی شب فروزم توی بخت و روزم
که امشب بخندی و فردا نرنجی
۵
یکی مشت خاکیم ای جان چه باشد
که از ما و زینها و زانها نرنجی
۶
چو دانا و نادان شدند از تو شادان
ز نادان نگیری ز دانا نرنجی
تصاویر و صوت


نظرات
سفید