
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۱۲۶
۱
گل سرخ دیدم شدم زعفرانی
یکی لعل دیدم شدم زر کانی
۲
دلم چون ستاره شبی در نظاره
به هر برج میشد به چرخ معانی
۳
چو در برج عشاق پا درنهاد او
سری کرد ماهی ز افلاک جانی
۴
چو آن مه برآمد به چشمش درآمد
زمین درنگنجد از آن آسمانی
۵
دلم پاره پاره بشد عشق باره
که هر پاره من دهد زو نشانی
۶
چو از بامداد او سلامی بداد او
مرا از سلامش ابد شد جوانی
۷
چو بر روی من دید آثار مجنون
ز رحمت بیامد بر من نهانی
۸
بگفت ای فلانی چرا تو چنانی
چنین من از آنم که تو آن چنانی
۹
چه سرها که داند چه درها فشاند
چه ملکی که راند کسی کش بخوانی
۱۰
چه ماه و چه گردون چه برج و چه هامون
همه رمز آنست دریاب ار آنی
۱۱
اگر شرح خواهی ببین شمس تبریز
چو او را ببینی تو او را بدانی
تصاویر و صوت


نظرات