مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۱۴

۱

تو را که عشق نداری تو را رواست بخسب

برو که عشق و غم او نصیب ماست بخسب

۲

ز آفتاب غم یار ذره ذره شدیم

تو را که این هوس اندر جگر نخاست بخسب

۳

به جست و جوی وصالش چو آب می‌پویم

تو را که غصه آن نیست کو کجاست بخسب

۴

طریق عشق ز هفتاد و دو برون باشد

چو عشق و مذهب تو خدعه و ریاست بخسب

۵

صباح ماست صبوحش عشای ما عشوه ش

تو را که رغبت لوت و غم عشاست بخسب

۶

ز کیمیاطلبی ما چو مس گدازانیم

تو را که بستر و همخوابه کیمیاست بخسب

۷

چو مست هر طرفی می‌فتی و می‌خیزی

که شب گذشت کنون نوبت دعاست بخسب

۸

قضا چو خواب مرا بست ای جوان تو برو

که خواب فوت شدت خواب را قضاست بخسب

۹

به دست عشق درافتاده‌ایم تا چه کند

چو تو به دست خودی رو به دست راست بخسب

۱۰

منم که خون خورم ای جان توی که لوت خوری

چو لوت را به یقین خواب اقتضاست بخسب

۱۱

من از دماغ بریدم امید و از سر نیز

تو را دماغ تر و تازه مرتجاست بخسب

۱۲

لباس حرف دریدم سخن رها کردم

تو که برهنه نه‌ای مر تو را قباست بخسب

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 223
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 152
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
زهره
۱۳۹۹/۰۶/۱۳ - ۰۳:۱۳:۵۶
در بیت 8 منظور، آیه 10 سوره اسرا:و لقد کرمنا بنی آدم... (و به درستی که فرزندان بنی آدم را گرامی داشتیم...) و این آیه مانند طوق و گردنبند عشق زیبایی آویزه هر انسان است.
user_image
زهره
۱۳۹۹/۰۶/۱۳ - ۰۳:۳۹:۵۵
با عرض پوزش این توضیح مربوط به غزل 313 میباشد.که عشق خلعت جان است و طوق کرمنا...
user_image
زیز
۱۳۹۹/۰۹/۰۸ - ۱۲:۳۶:۴۹
عاشقان و عارفان و مخلصان به تمام کسانی که عشق به معبود ندارند و سر در راه معبود نمیدهند باید بگویند بخسب