
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۱۴۹
۱
مستم از بادههای پنهانی
وز دف و چنگ و نای پنهانی
۲
مر چنین دلربای پنهان را
واجب آمد وفای پنهانی
۳
میزند سالها در این مستی
روح منهای های پنهانی
۴
گفتم ای دل کجایی آخر تو
گفت در برجهای پنهانی
۵
بر چپم آفتاب و مه بر راست
آن مه خوش لقای پنهانی
۶
مشتری درفروخت آن مه را
دادمش من بهای پنهانی
۷
ظلمتم کی بقا کند که بر او
تابد از کبریای پنهانی
۸
آتشم چون بمرد دودم چیست
آیتی از بلای پنهانی
۹
ز آن بلا جانهای ما مرهاد
تا برد تحفههای پنهانی
۱۰
شمس تبریز شوربایی بپخت
صوفیان الصلای پنهانی
تصاویر و صوت


نظرات
بی نشان