
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۱۵۲
۱
گرچه تو نیم شب رسیدستی
صبح عشاق را کلیدستی
۲
ناپدیدی چو جان در این عالم
در جهان دلم پدیدستی
۳
همه شب جان تو را شود قربان
ز آن که تو بامداد عیدستی
۴
ز آدمی چون پری رمیدم من
تا ز من ای پری رمیدستی
۵
در مزیدم چو دولت منصور
چون مرا تو ابایزیدستی
۶
ای بسا نازکان و خامان را
چون من سوخته پزیدستی
۷
شمس تبریز سرمه دیگر
در دو دیده خرد کشیدستی
تصاویر و صوت


نظرات