مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۱۵۳

۱

ز اول بامداد سر مستی

ورنه دستار کژ چرا بستی؟!

۲

به خدا دوش تا سحر همه شب

باده بی‌صرفه، صرف خوردستی

۳

در رخ و رنگ و چشم تو پیداست

که ازان بازی و ازان دستی

۴

نانچ خوردی بده به مخموران

ای ولی نعمت همه هستی

۵

شیر امروز در شکار آمد

لرزه در که فتاد در پستی

۶

بدویدن ازو نخواهی رست

سر بند عاشقانه و رستی

۷

تا که پیوسته در امان باشی

چون بدار الامانش پیوستی

۸

شصت فرسنگ از سخن بگریز

که ز دام سخن درین شستی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1878

نظرات

user_image
وفایی
۱۳۹۶/۰۱/۰۹ - ۰۷:۴۹:۳۳
مصراع دوم بیت پنجم در دیوان شمس به این صورت نوشته شده :لرزه در که فتاد و در پستی ( " و " جا افتاده )یعنی هم کوه ها به لرزه افتادند و هم دره ها ( پستی )
user_image
وفایی
۱۳۹۶/۰۱/۰۹ - ۱۴:۵۵:۲۰
پستی یعنی زمین کم ارتفاع ، گودی ، سرازیری .... ( نه لزوما دره ها )
user_image
بی نشان
۱۳۹۹/۰۸/۰۸ - ۰۶:۲۸:۰۰
1: زانچ یا زانچه خوردی بده به مخموران 2: سر بنه عاشقانه و رستی