مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۱۵۴

۱

ز اول بامداد سرمستی

ور نه دستار کژ چرا بستی

۲

سخت مستست چشم تو امروز

دوش گویی که صرف خوردستی

۳

جان مایی و شمع مجلس ما

السلام علیک خوش هستی

۴

باده خوردی و بر فلک رفتی

مست گشتی و بند بشکستی

۵

صورت عقل جمله دلتنگیست

صورت عشق نیست جز مستی

۶

مست گشتی و شیرگیر شدی

بر سر شیر مست بنشستی

۷

باده کهنه پیر راه تو بود

رو که از چرخ پیر وارستی

۸

ساقی انصاف حق به دست توست

که جز آن شراب نپرستی

۹

عقل ما برده‌ای ولیک این بار

آن چنان بر که بازنفرستی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1878

نظرات

user_image
وفایی
۱۳۹۶/۰۱/۰۹ - ۰۷:۵۹:۵۵
بیت هشتم :ساقی انصاف حق به دست تو است