
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۱۶۱
۱
خامشی ناطقی مگر جانی
میزنی نعرههای پنهانی
۲
تو چو باغی و صورتت برگی
باغ چه صد هزار چندانی
۳
بی تو باغ حیات زندانیست
هست مردن خلاص زندانی
۴
چون تو بحری و صورتت ابرست
فیض دل قطرههای مرجانی
۵
ای یکی گو شده یکی گویان
پیش حکمت که شاه چوگانی
۶
تا یکی گو نشد اگرچه زرست
گرچه نیکوست نیست میدانی
۷
پهلوی اعتراض را بتراش
گر تو چون گوی چست و گردانی
۸
پهلوی اعتراض در ابلیس
گشت مردود رد ربانی
۹
پس به خراط خویش را بسپار
تا یکی گو شوی اگر آنی
۱۰
مانعست اعتراض ابلیسی
از یکی گویی و یکی دانی
تصاویر و صوت


نظرات