
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۱۶۴
۱
مست و خوشی باده کجا خوردهای؟
این مه نو چیست که آوردهای؟
۲
ساغر شاهانه گرفتی به کف
گلشکر نادره پروردهای
۳
پردهٔ ناموس کی خواهی درید؟
کآفت عقل و ادب و پردهای
۴
میشکفد از نظرت باغ دل
ای که بهار دل افسردهای
۵
آتش در ملک سلیمان زدی
ای که تو موری بنیازردهای
۶
در سفر ای شاه سبک روح من
زیر قدم چشم و دل اسپردهای
۷
دارد خوبی و کشی بیشمار
روی کسی کش بک اشمردهای
۸
بنده کن هر دل آزادهای
زنده کن هر بدن مردهای
۹
میکندت لابه و دریوزه جان
جان ببر آنجا که دلم بردهای
۱۰
جان دو صد قرن در انگشت تست
چونت بگویم؟! که توده مردهای
۱۱
بس کن تا مطرب و ساقی شود
آنکه می از باغ وی افشردهای
تصاویر و صوت

نظرات
وفایی
بی سواد
بی سواد
وفایی
بی سواد
وفایی
نادر..
مهتی
بهرام امیری