
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۱۷۷
۱
آدمیی، آدمیی، آدمی
بسته دمی، زانک نهٔ آن دمی
۲
آدمیی را همه در خود بسوز
آن دمیی باش اگر محرمی
۳
کم زد آن ماه نو و بدر شد
تا نزنی کم، نرهی از کمی
۴
میبرمی از بد و نیک کسان؟!
آن همه در تست، ز خود میرمی
۵
حرص خزانست و قناعت بهار
نیست جهان را ز خزان خرمی
۶
مغز بری در غم؟! نغزی ببر
بر اسد و پیل زن ار رستمی
۷
همچو ملک جانب گردون بپر
همچو فلک خم ده، اگر میخمی
تصاویر و صوت

نظرات
رضا اهور
بی نشان