
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۱۸۶
۱
بگو ای تازه رو، کم کن ملولی
که تو رو تازه از اصل اصولی
۲
خیالی گول گیری گر بیاید
چنین داند که تو مغرور و گولی
۳
به زخم سیلیش از دل برون کن
که تا عبرت بگیرد هر فضولی
۴
خیال بد رسول دیو باشد
تو او را توبهای ده از رسولی
۵
خیالی در تو آویزد، بیفتی
ترا وهمی پژولاند، پژولی
۶
خیالی هست چون خورشید روشن
خیالی چون شب تاریک لولی
۷
اگر مردانه گوش او بمالی
ترا کافر کند وهم حلولی
۸
برای تو مهان در انتظارند
سبکتر رو، چرا در مول مولی؟
۹
خیالات اتتکم کالخیول
فدسوها ثقاتی! فیالسقول
۱۰
خیالات مضلات کذاب
لحاها الله ربی بالافول
۱۱
فطوبی للذی یعلو علاه
و یقطع عرقها قبلالحصول
۱۲
الهی قدیمی علی
صفیالقلب من غشالغلول
۱۳
علیالله بیان ما نظمنا
مفاعیلن مفاعیلن فعولی
تصاویر و صوت


نظرات
بی نشان
بی نشان