مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۱۸۸

۱

ادر کاسی و دعنی عن فنونی

جننت فلا تحدث من جنونی

۲

نه چون ماندست ما را، نی چگونه

ندانم تو دلاراما که چونی

۳

رایت الناس للدنیا زبونا

و ذقت العشق فالدنیا زبونی

۴

مترس از خصم و تو فارغ همی باش

که عاشق هست آن بحر فزونی

۵

فما للخلق یا صاحی ظهوری

و ما للخلق یا صاحی کنونی

۶

اگر عشقم درون آرام گیرد

کجا بیندم این خلق برونی

۷

و مادام الهوی تغلی فؤادی

فلا تطمع قراری اوسکونی

۸

ایا نفس ملامت گر، خمش کن

که هم تو در ضلالت رهنمونی

۹

ضلال العشق یا صاحی حلالی

خراب العشق یا صاحی حصونی

۱۰

زهی کشتی شاهانه که عشق است

که رانندش درین دریایی خونی

۱۱

فتبریز و شمس‌الدین قصدی

انادیهم، خدونی اوصلونی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1902

نظرات

user_image
مجتبی
۱۳۹۶/۰۸/۱۳ - ۰۸:۱۱:۴۱
با سلام. بیت یکی مانده ب آخر باید اینگونه نوشته شود: "دریای خونی"زهی کشتی شاهانه که عشق استکه رانندش درین دریای خونی
user_image
مجتبی
۱۳۹۶/۰۸/۱۳ - ۰۸:۱۳:۰۰
1.با سلام. بیت یکی مانده به آخر باید اینگونه نوشته شود: “دریای خونی” زهی کشتی شاهانه که عشق است که رانندش درین دریای خونی
user_image
نادر..
۱۳۹۷/۱۰/۳۰ - ۰۱:۵۴:۲۰
اگر عشقم درون آرام گیرد،کجا بینندم این خلق برونی..