
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۱۹۲
۱
لا یغرنک سد هوس عن رایی
کم قصور هدمت من عوج الارآء
۲
اشتهی انصح لکن لسانی قفلت
اننی انصح بالصمت علی الاخفاء
۳
این همه ترس و نفاق و دودلی باری چیست
نه که در سایه و در دولت این مولایی؟!
۴
بیم ازان میکندت، تا برود بیم از تو
یار ازان میگزدت، تا همه شکرخایی
۵
شمس تبریز شمعیست که غایب گردد
شب چو شد روز چرا منتظر فردایی؟!
تصاویر و صوت

نظرات
نادر..
بی نشان