مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۲۳۰

۱

یا سندا لحاظه عاقلتی و مسکنی

یا ملکا جواره مکتنفی و مؤمنی

۲

انت عماد بنیتی انت عتاد منیتی

انت کمال ثروتی انت نصاب مخزنی

۳

قره کل منظر مقصد کل مشتری

قوه کل ناعش قدره کل منحنی

۴

انت ولی نعمتی مونس لیل وحدتی

انت کروم نائل حول جناه نجتنی

۵

سید کل مالک مخلص کل هالک

هادی کل سالک ناعش کل منثنی

۶

چند خموش می‌کنم سوی سکوت می‌روم

هوش مرا به رغم من ناطق راز می‌کنی

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
موحدی
۱۳۹۶/۰۵/۰۸ - ۰۲:۴۰:۰۸
در بیت اول، انتهای مصراع دوم، باید مأمن باشد نه مؤمن.
user_image
مسعود عباسی
۱۴۰۰/۱۲/۱۰ - ۰۳:۳۱:۰۹
سلام. ببخشید من جایی برای پرسیدن سوالم پیدا نکردم و زیر همین مطلب سوالم رو می پرسم. این غزل متعلق به مولاناست؟ در بعضی سایت ها و آهنگ ها از مولانا اسم برده اند، ولی در گنجور پیدا نکردم. عف عف عف همی زند اشتر من ز تف تفیوع وع وع همی کند حاسدم از شلقلقیوع وع وع چه گویدم طفلک مهد بسته رادق دق دق همی رسد گوش مرا ز وق وقیقو قو قوی بلبلان نعره همی زند مراقم قم قم شب غمان تا به صبوح ساقییتن تن تن ز زهره ام پرده همی زند نوادف دف دف ازین طرب پرده درد ز رقرقیگل گل گل کشفت و من بلبل بی نوا شدمغلغل غل همی زنم در چمنش ز وق وقیجم جم جم ز جام جم جمجمه مرا نوانی نی نی به دف زند کاتش عشق مطلقیهی هی هی شب غمان می بردم به طور اوکف کف کف مرا مده در ظلم عشقشقیدم دم دم همی دهد چون دهلم هوای اوخم خم خم کمند او می کشدم که عاشقیدل دل دل ز زلف او ره نبرد به هند و چینغم غم غم ظلام آن ره زندش که عاشقیهو هوی هو همی رسد از سو کبریای حقدل دل دل که دل منه جانب این مدققیدو دو دو چو گوی شو در خم صولجان اومی می می رسد تراجم جم جام حق حقیحق حق حق همی زند فایض نور شمس دیندق دق دق منه بخود حرف خرد که دق دقی