مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۲۴

۱

درآ تا خرقه قالب دراندازم همین ساعت

درآ تا خانه هستی بپردازم همین ساعت

۲

صلا زن پاکبازی را رها کن خاک بازی را

که یک جان دارم و خواهم که دربازم همین ساعت

۳

کمان زه کن خدایا نه که تیر قاب قوسینی

که وقت آمد که من جان را سپر سازم همین ساعت

۴

چو بر می‌آید این آتش فغان می‌خیزد از عالم

امانم ده امانم ده که بگدازم همین ساعت

۵

جهان از ترس می‌درد و جان از عشق می‌پرد

که مرغان را به رشک آرم ز پروازم همین ساعت

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 228
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 155
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۳/۲۷ - ۱۰:۱۸:۰۱
دیشب رها بودم، رها!از خویش و ما، بودم رهاآن شاهِ عالم آن خداشد رهنما، بودم رهادر دل خیالش بُد مرادر سر هوا، بودم رهانور سما، پر جلوه هاز آئینه ها، بودم رهازآتش ز خاک آب و هوااز هر جدا، بودم رهااین جا کجا؟ آن جا کجا؟هر جا کجا؟ بودم رها....
user_image
Lira
۱۳۹۷/۰۵/۳۰ - ۱۵:۰۲:۰۶
کمان زه کن خدایانه که تیر قاب قوسینی