مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۲۸

۱

بادست مرا زان سر اندر سر و در سبلت

پرباد چرا نبود سرمست چنین دولت

۲

هر لحظه و هر ساعت بر کوری هشیاری

صد رطل درآشامم بی‌ساغر و بی‌آلت

۳

مرغان هوایی را بازان خدایی را

از غیب به دست آرم بی‌صنعت و بی‌حیلت

۴

خود از کف دست من مرغان عجب رویند

می از لب من جوشد در مستی آن حالت

۵

آن دانه آدم را کز سنبل او باشد

بفروشم جنت را بر جان نهم جنت

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 230
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 157
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
هنگامه حیدری
۱۳۹۳/۱۱/۰۵ - ۱۵:۱۷:۳۵
در بیت آخر می فرماید :آن دانه ی آدم را کز سنبل او باشدبفروشم جنت را بر جان نهم جنتدر نسخه تصحیح شده مرحوم استاد فروازانفر ج 1 ص 197 هم بدین شکل آمده است.گمانم این است که به جای جنت دوم می بایست و بهتر است منت به کار رود. چرا که هم از تکرار واژه جلوگیری می شود و هم اینکه شاعر بر جان منت می نهد نه جنت....والله اعلم بالصواب
user_image
نادر..
۱۳۹۶/۱۱/۱۸ - ۰۸:۵۰:۱۶
می از لب من جوشد...