مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۲۹

۱

بیایید بیایید که گلزار دمیده‌ست

بیایید بیایید که دلدار رسیده‌ست

۲

بیارید به یک بار همه جان و جهان را

به خورشید سپارید که خوش تیغ کشیده‌ست

۳

بر آن زشت بخندید که او ناز نماید

بر آن یار بگریید که از یار بریده‌ست

۴

همه شهر بشورید چو آوازه درافتاد

که دیوانه دگربار ز زنجیر رهیده‌ست

۵

چه روزست و چه روزست چنین روز قیامت

مگر نامه اعمال ز آفاق پریده‌ست

۶

بکوبید دهل‌ها و دگر هیچ مگویید

چه جای دل و عقلست که جان نیز رمیده‌ست

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 231
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 157
مسعود طالبیان :
محسن لیله‌کوهی :
زهرا بهمنی :
پری ساتکنی عندلیب :
فاطمه زندی :
سمیه الماسی :

نظرات

user_image
سبحان انصاری
۱۳۹۱/۱۰/۲۵ - ۱۱:۱۸:۲۴
خیلی زیبا
user_image
ناشناس
۱۳۹۲/۰۴/۲۷ - ۱۹:۰۶:۳۴
دکلمه غزل:پیوند به وبگاه بیرونی/
user_image
ناشناس
۱۳۹۲/۰۴/۲۷ - ۱۹:۰۷:۴۳
دکلمه غزل:پیوند به وبگاه بیرونی"
user_image
رضا
۱۳۹۲/۰۸/۲۰ - ۱۲:۱۴:۰۸
آلبوم باد صیا می آید- ناظری و ذوالفنون
user_image
محمد علی
۱۳۹۲/۰۹/۱۰ - ۱۶:۴۹:۴۲
این شعر رو محسن نامجو خونده خارق العادس
user_image
مهران حسین نیا
۱۳۹۲/۱۰/۲۵ - ۰۸:۵۵:۲۳
به نظر بی ربط میرسه اینکه درباره کسانی که این شعر زیبای مولوی را به صورت یک ترانه اجرا کرده اند صحبت کنیم که در این صورت با یک لیست بلند بالا از اسامی روبرو خواهیم شد. به هر حال با توجه به وزن عروضی این شعر خود بخود و به طور ذاتی خود دارای آهنگ است و تبدیل آن به ترانه کار خیلی دشواری نیست. اما در پرسش یکی از سروران که هر چند نوشتاریست اما با لحن مشکوکی در مورد هویت محسن نامجو سوال کرده بودند ، همه ما میدانیم که ایشان یک خواننده سنت شکن میباشند که چه موافق باشیم چه مخالف طرفدارانی دارند و کارهای ایشان بخصوص کارهایی که در رابطه با اشعار کلاسیک انجام شده همیشه بحث بر انگیز بوده و حرف و حدیث زیادی را به دنبال داشته .نکته ای که به نظر من در مواجهه با کارهای آقای نامجو باید به آن توجه داشت ای« است که ایشان بر خلاف بسیاراننی که بدون اطلاع از موسیقی و شعر به قصد نوآوری به قول امروزی ها کارهایی در سبک تلفیقی اجرا می:نند، آقای نامجو از یک سو کاملا به دستگاههای موسیقی ایرانی و مخصوصا موسیقی و نواهای محلی اشراف قابل توجه دارند و از سوی دیگر با سبک های مهم موسیقی غربی نیز آشنایی دارند و ای« نقطه تمایز ایشان میباشد که به همین راحتی نمیتوان بدون منطق و دلیل کافی آن را مردود دانست.
user_image
محمد
۱۳۹۳/۰۱/۲۹ - ۱۵:۲۵:۴۱
فیسبوک فهیمه خضرحیدری:آقای مولانا می‌گوید "بر آن زشت بخندید که او ناز نماید" و من همیشه که به این نقطه از غزل می‌رسم، می‌پرسم خب چرا؟ آخر این چه حکمتی است؟ چه لطفی دارد خندیدن به زشت؟ زشتِ طفلک چرا نباید "ناز نماید"؟ آدمیزاد است و ظرافت و ناز و نیازش. حالا کسی چون خوشگل نیست احیانا، ناز هم "ننماید"؟ اجازه بدهید روی حرف‌تان حرف بزنم آقای مولانای عزیز و بگویم کاش برای این مصراع از آن غزل درخشان، فکر دیگری می‌کردید. تازه خودتان هم در تخیلات من، شاعری نزار و نالان و لاغرید که جز آنکه بی وقفه، جنون و شور و شیدایی و شکر از دهانش می‌ریزد، کار دیگری نمی‌داند و خوشگل هم نیست والا!
user_image
حمزوی
۱۳۹۳/۰۵/۳۰ - ۲۳:۲۸:۱۰
زشت صورت نیست،مراد زشت نگر است که به دنیای درون ره نیافته است
user_image
سیدعلی
۱۳۹۳/۰۷/۰۸ - ۰۶:۵۶:۳۴

پاسخ شما در بیت بعد است. زود قضاوت نکنید.ما به دیوانگان می‌خندیم و حالا باید شهر را برای یکی بشوییم.
user_image
امیدی
۱۳۹۳/۱۰/۰۳ - ۱۴:۵۴:۱۲
جناب محمد مولانا می خواهد بگوید که در این فضای گلزار و دلدار و خورشید تیغ کشیده و مردمان شوریده و دیوانگان از زنجیر رهیده و جانهای از تن رمیده، آنکه ناز نماید و فرا پیش نیاید و در این شورش و دلدادگی فراگیر درنیامیزد، کاری زشت کرده است و به زشتی کار او باید خندید و صد البته که راست می فرماید.
user_image
حوراء
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۱۴:۴۰:۱۱
بر آن زشت بخندید که او ناز نماید...به قول استادم:"جایگاه ما در خلقت عاشقی بوده... اما ما معشوقی می کنیم..."خدایا... من مخلوقم و سرتاپا نیاز.... تو خالقی و مطلقا بی نیاز... قاعده اینست تو معشوق باشی و من گردت عاشقانه نیاز کنم.... من پرنیاز را چه به ناز؟... اما... وارونه شده....منت میگذارم برای مخلوق تو بودن... گویا تو عاشقی و من معشوق... ولی تو چه صبورانه همین ناز را میخری.... انت صبور شکور... شکر را من باید بگزارم اما تو شکرگزار شده ای... بر آن زشت بخندید که او ناز نماید... این زشت منم که برای زیبای بی همتا ناز می کنم... خنده دار است واقعا....
user_image
محمد
۱۳۹۴/۰۹/۱۲ - ۱۸:۵۲:۴۱
بر آن زشت بخندید که او ناز نمایداینجا منظور از ناز و سجده نکردن شیطان
user_image
حمید رضا کائنی
۱۳۹۴/۰۹/۱۴ - ۰۹:۳۶:۵۴
فکر نمی کنم منظور مولوی از خندیدن، مسخره کردن باشد.او میگوید بر آن زشتی که کمتر مورد توجه و لطف دیگران هست، خوشرویی کنید و با آن کسی که از یار بریده همدردی.دادن احساس خوب به دیگران شاید بالاترین لذت انسانی باشد.
user_image
سخا
۱۳۹۵/۰۶/۲۶ - ۰۴:۵۶:۳۷
این غزل رو میتونید با صدای فرمان فتحعلیان از ادرس زیر گوش کنید.پیوند به وبگاه بیرونی/
user_image
حامد
۱۳۹۶/۰۵/۰۷ - ۱۷:۳۴:۵۶
این شعر رو استاد شهرام ناظری با همکاری مرحوم استاد ذوالفنون به زیبایی اجرا کردند. آلبوم "باد صبا می آید"
user_image
فرزان کرمانی‌نژاد
۱۳۹۷/۰۸/۰۵ - ۱۶:۳۲:۴۶
این شعر را دلیر نظراف خواننده، آهنگساز و هنرپیشهٔ تاجیکی به زیبایی خوانده استپیوند به وبگاه بیرونی
user_image
شاگرد آهنگر
۱۳۹۷/۱۰/۲۹ - ۱۵:۲۰:۵۱
در اینجا بخندید یعنی شادی کندد و بگریید, یعنی ناراحت باشید. کسی که ظاهر زشتی دارد ولی به یار علاقه دارد و برای او ناز می کند خوشبخت است پس برایش شادی کنید و بخندید و کسی که یار(زیباروی نقطه مقابل زشت)است اما از یار واقعی بریده است بدبخت است برایش گریه کنید. زشت در برابر یار زیبا و خنده و شادی در برابر گریه و ناراحتی.
user_image
xfanex
۱۳۹۹/۰۳/۲۰ - ۱۱:۲۴:۴۱
1 بیاید که فصل دوباره گلها و درختان شکوفه دادند2بیایید و بیایید که فصل بهار رسیده فصل رشد و تازه شدن3بیاین همه جان و تن کهنه و افکار پوچ را به سوزانیم 4مثل خورشید از پس ابر دوباره دربیاییم و مثل فصل بهار دوباره شکوفا بشیم 5به تمام کارهای زشت و بد و گناهانمان بخندیم که خداوند فصل بهار را اورده و تمام بدیهایمان را با ناز به ما میبخشد6و بحال آن افرادی باید گریه کرد که خدا را درک نکردن و فکر میکنن که خداوند نمیبخشه ماهارو7تمام شهر را یا تمام وجودتان را پاک کنید که آوازی خوش به گوش میرسد8 که انسانهای خطا کار و گناهکار مثل انسانی که به او عفو خورده و آزاد شده ما نیز بخشیده شدیم 9 عجب روز زیباییست چنین روزی که دوباره همه چی از نو برپا شده(فصل بهار و شکفتن دوباره)10 انگار که از جانب خداوند روز قیامت و حساب و کتاب برداشته شده و درهای بهشت برای همگان باز شده است 11بکوبید بر طبل و شادی نمایید و خوشحال باشید 12که دیگر به عقل و دل نیازی نیست که همه جانها آزاد شده اند و خداوند همه را وارد بهشت کرده است
user_image
شاهرخ
۱۳۹۹/۱۱/۰۸ - ۱۰:۵۸:۲۲
تو که یوسف نیستی یعقوب باشهمچو او با گریه و آشوب باشبشنو این پند از حکیم غزنویتا بیابی در تن کهنه نویناز را رویی بباید همچو وردچون نداری گرد بدخویی مگردزشت باشد روی نازیبا و نازسخت باشد چشم نابینا و دردپیش یوسف نازش و خوبی مکنجز نیاز و آه یعقوبی مکنمعنای زشت دراین غزل مفهوم باطنی دارد نه ظاهری .اشاره به ادب بنده دارد نسبت به آفریدگار.ادب بنده ، شناخت جایگاه خود است.معرفت بر اینکه ، جایگاه بنده نیاز است و مقام خداوندگاری ناز.غیر از این نازیبا و بی ادبی است.
user_image
Mahmood Shams
۱۴۰۲/۰۹/۲۵ - ۰۷:۱۱:۳۱
اللهم عجل لولیک الفرج 🙏🙏🙏   انشالله زنده و بینا باشیم و ببینیم رخ جان جهان را و مژده رسیدن یار و دلدار به گوش جهانیان برسانیم بانگ و فریاد برآریم که بیایید بیایید که دلدار رسیده است  و انشالله یار باشیم نه سربار و عاقبت بخیر شویم   خداوندا 🙏🙏🙏
user_image
کاوه کشاورزی
۱۴۰۲/۱۲/۰۴ - ۰۵:۴۹:۰۰
بهترین اجرایی که برای این شعر شنیدم از «دلیر نظروف» تاجیک در کنسرت «نوروز» ۲۰۲۳ بود. در یوتیوب قابل مشاهده است.