
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۲۹
۱
بیایید بیایید که گلزار دمیدهست
بیایید بیایید که دلدار رسیدهست
۲
بیارید به یک بار همه جان و جهان را
به خورشید سپارید که خوش تیغ کشیدهست
۳
بر آن زشت بخندید که او ناز نماید
بر آن یار بگریید که از یار بریدهست
۴
همه شهر بشورید چو آوازه درافتاد
که دیوانه دگربار ز زنجیر رهیدهست
۵
چه روزست و چه روزست چنین روز قیامت
مگر نامه اعمال ز آفاق پریدهست
۶
بکوبید دهلها و دگر هیچ مگویید
چه جای دل و عقلست که جان نیز رمیدهست
تصاویر و صوت


نظرات
سبحان انصاری
ناشناس
ناشناس
رضا
محمد علی
مهران حسین نیا
محمد
حمزوی
سیدعلی
پاسخ شما در بیت بعد است. زود قضاوت نکنید.ما به دیوانگان میخندیم و حالا باید شهر را برای یکی بشوییم.
امیدی
حوراء
محمد
حمید رضا کائنی
سخا
حامد
فرزان کرمانینژاد
شاگرد آهنگر
xfanex
شاهرخ
Mahmood Shams
کاوه کشاورزی