
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۳۷
۱
ببستی چشم یعنی وقت خواب است
نه خوابست آن حریفان را جواب است
۲
تو میدانی که ما چندان نپاییم
ولیکن چشم مستت را شتاب است
۳
جفا میکن جفاات جمله لطف است
خطا میکن خطای تو صواب است
۴
تو چشم آتشین در خواب میکن
که ما را چشم و دل باری کباب است
۵
بسی سرها ربوده چشم ساقی
به شمشیری که آن یک قطره آب است
۶
یکی گوید که این از عشق ساقیست
یکی گوید که این فعل شراب است
۷
می و ساقی چه باشد نیست جز حق
خدا داند که این عشق از چه باب است
تصاویر و صوت


نظرات
محمدرضا رفعتی
پاسخ: مطابق فرموده «نه خوابست آن حریفان را جوانست» با پیشنهاد شما جایگزین شد. هر چند در مورد «خوابت» شک دارم که منظور شما همان «خوابست» بوده باشد و اشتباه تایپی روی داده باشد.
zolaktaf
بیداد
محمد
باران