مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۴۱

۱

بیا کامروز ما را روز عیدست

از این پس عیش و عشرت بر مزیدست

۲

بزن دستی بگو کامروز شادی‌ست

که روز خوش هم از اول پدیدست

۳

چو یار ما در این عالم که باشد

چنین عیدی به صد دوران که دیدست

۴

زمین و آسمان‌ها پرشکر شد

به هر سویی شکرها بردمیدست

۵

رسید آن بانگ موج گوهرافشان

جهان پرموج و دریا ناپدیدست

۶

محمد باز از معراج آمد

ز چارم چرخ عیسی دررسیدست

۷

هر آن نقدی کز این جا نیست قلبست

میی کز جام جان نبود پلیدست

۸

زهی مجلس که ساقی بخت باشد

حریفانش جنید و بایزیدست

۹

خماری داشتم من در ارادت

ندانستم که حق ما را مریدست

۱۰

کنون من خفتم و پاها کشیدم

چو دانستم که بختم می کشیدست

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 237
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 161
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
Monir Samiee
۱۳۹۶/۰۳/۰۹ - ۲۳:۴۳:۵۷
چو یار ِ ما دراین عالم که باشد ، ایضا در مصرع بعد ، کی = که
user_image
..
۱۳۹۸/۰۲/۰۱ - ۰۵:۱۳:۳۶
خماری داشتم من در ارادتندانستم که حق ما را مرید است..
user_image
علیرضا حیدری
۱۳۹۹/۱۲/۳۰ - ۱۷:۰۹:۰۵
همان املای کی درست است با تلفظ کِی در خط فارسی و گونه معادلش در خط پهلوی برای تلفظ کسره یا یای مجهول به کار می رفته. کم کم ه غیر ملفوظ جای این ی را در خط گرفت.