
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۵۰
۱
ز بعد وقت نومیدی امیدیست
به زیر کوری اندر سینه دیدیست
۲
نبینی نور چون دانی تو کوری
سیه نادیده کی داند سپیدیست
۳
قرین صد هزاران نقش و معنی
نهان تصریف سلطان وحیدیست
۴
که جنباننده این نقش و معنیست
چو بادی رقصهای شاخ بیدیست
۵
مشو نومید از دشنام دلدار
که بعد رنج روزه روز عیدیست
۶
که یبقی الحب ما بقی العتاب
که هر نقصی کشاننده مزیدیست
۷
رها کن گفت به از گفت یابی
یقین هر حادثی را خود ندیدیست
تصاویر و صوت


نظرات
وفایی