مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۵۲

۱

چو با ما یار ما امروز جفتست

بگویم آنچ هرگز کس نگفته‌ست

۲

همه مستند این جا محرمانند

میندیش از کسی غماز خفته‌ست

۳

خزان خفت و بهاران گشت بیدار

نمی‌بینی درخت و گل شکفته‌ست

۴

اگر یک روز باقی باشد از دی

زمین لب بسته است و گل نهفته‌ست

۵

هلا در خواب کن اوباش تن را

که گوهرهای جانی جمله سفته‌ست

۶

خمش کن زردهی زان در نیابی

وگر محرم شوی بستان که مفتست

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 243
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 164
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
زیبا روز
۱۴۰۰/۰۲/۰۲ - ۱۴:۵۷:۱۲
اوباش مردمان پست و فرومایه را می گویند و اوباش تن ،تن ِ اوباش مانند است که چون فرومایگان تنها جانب بد کاری می رود
user_image
زیبا روز
۱۴۰۰/۰۲/۰۲ - ۱۴:۵۸:۲۶
اوباش تن یعنی تن اوباش مانند .و اوباش مردم پست و فرومایه را می گویند