مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۵۵

۱

در این خانه کژی ای دل گهی راست

برون رو هی که خانه خانه ماست

۲

چو بادی تو گهی گرم و گهی سرد

رو آن جا که نه گرما و نه سرماست

۳

تو خواهی که مرا مستور داری

منم روز و همیشه روز رسواست

۴

تو میرابی که بر جو حکم داری

به جو اندرنگنجد جان که دریاست

۵

تو پر و بال داری مرغ واری

به پر و بال مردان را چه پرواست

۶

نجس در جوی ما آب زلالست

مگس بر دوغ ما بازست و عنقاست

۷

صلا ای آفتاب لامکانی

که ذره ذره از تابش ثریاست

۸

بحمدالله به عشق او بجستیم

از این تنگی که محراب و چلیپاست

۹

دهل برگیر و در بازار می‌رو

ندا می‌کن که یوسف خوب سیماست

۱۰

دریدم پرده ناموس و سالوس

که جان من ز جان خویش برخاست

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 244
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 165

نظرات

user_image
بابک
۱۳۹۸/۱۰/۲۹ - ۰۹:۱۰:۴۲
آن‌چه در اجتماع ، بنا برمعیارهای اجتماعی و دینی ، ناپاک خوانده می‌شود، وقتی در آب روان ما افتاد، پاک می‌شود ، و وقتی مگس چرکین در شیرابه ما افتاد، عنقا می‌شود . بحمدالله ، به عشق او بجَـستیم از این تنگی ، که محراب و چلیپاست ما با چنین عشق ، در همین زندگی از تنگنای اسلام (محراب) و مسیحیت ( چلیپا ) رهائی یافتیم . مرغ ضمیر، وقتی قفس تنگ خود را شکست ، دیگر در حکم این دین و آن شریعت ، این ایدئولوژی و آن مکتب نیست .