
مولانا
غزل شمارهٔ ۳۵۶
۱
تو را در دلبری دستی تمامست
مرا در بیدلی درد و سقامست
۲
بجز با روی خوبت عشقبازی
حرامست و حرامست و حرامست
۳
همه فانی و خوان وحدت تو
مدامست و مدامست و مدامست
۴
چو چشم خود بمالم خود جز تو
کدامست و کدامست و کدامست
۵
جهان بر روی تو از بهر روپوش
لثامست و لثامست و لثامست
۶
به هر دم از زبان عشق بر ما
سلامست و سلامست و سلامست
۷
ز هر ذره به گفت بیزبانی
پیامست و پیامست و پیامست
۸
غم و شادی ما در پیش تختت
غلامست و غلامست و غلامست
۹
اگر چه اشتر غم هست گرگین
امامست و امامست و امامست
۱۰
پس آن اشتر شادی پرشیر
ختامست و ختامست و ختامست
۱۱
تو را در بینی این هر دو اشتر
زمامست و زمامست و زمامست
۱۲
نه آن شیری که آخر طفل جان را
فطامست و فطامست و فطامست
۱۳
از آن شیری که جوی خلد از وی
نظامست و نظامست و نظامست
۱۴
خمش کردم که غیرت بر دهانم
لگامست و لگامست و لگامست
تصاویر و صوت


نظرات
همایون